دی ره می خانه باز یافته بودم
کار طرب را بساز یافته بودم
جمله به می دادم و به مطرب و ساقی
هر چه به عمری دراز یافته بودم
آنچه نه عشق تو بود و رندی و مستی
عین دروغ و مجاز یافته بودم
راه دل رازدار بسته زبان را
در حرم اهل راز یافته بودم
نه پدر و چار مادر و سه پسر را
پیش خود اندر نماز یافته بودم
با همه پستی بلند همت خود را
از دو جهان بی نیاز یافته بودم
سایهٔ دربان نگشت زحمت راهم
زانکه ز سلطان جواز یافته بودم
هر هوس و آرزو، که بود دلم را
در رخ آن دلنواز یافته بودم
در نظر اوحدی ز راه حقیقت
نه در افلاک باز یافته بودم